در گیر و دار تعلیق غنی سازی و هیاهوی کسل کننده ی این روزها، رفتن که نه! رسیدن حسین نصرتی به کمال، آرامم کرد. حالا بگذار جماعت ترسو، چوب حراج بر دست رنج مصطفای شهید بزنند. چه باک؟ یوم العیار موعود در پیش روست. بگذار شیخ حقوقدان و اصولگرایان مدعی همچنان در تقابل سیاست زده شان، نهضت جهانی اسلام را فراموش کنند! اما حسین نصرتی ها خوب می دانند که غایت نهایی ما در قدس رقم خواهد خورد. و از همین روست که به شامات و دیگر بلاد کوچیده اند
شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت:
عمریست که ز شما غافل مانده ام... سرگردانم... نمیدانم کجا باید هجرت کنم..
روز ها یک به یک میگذرد و همچنان سر خط مانده ام...
ای شهدا راه نشانم دهید....
1) نه دلشان می آمد من را تنها بگذارند ،نه دلشان می آمد جبهه نروند .این اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم یکی به دو می کردند. شوهرم به پسرم می گفت :«از این به بعد ،تو مرد خونه ای .باید بمونی از مادرت مراقبت کنی .»
پسرم می گفت :«نه آقاجون .من که چهارده سالم بیش تر نیست.کاری ازم بر نمی آد.شما بمونید پیش مادر بهتره»
-اگه بچه ای ،پس می ری جبهه چه کار ؟بچه بازی که نیست.
- لااقل آب که می تونم به رزمنده ها بدم.
دیدم هیچ کدام کوتاه نمی آیند،گفتم «برید هر دو تاییتون برید»
عناصر و عوامل شادی و نشاط از دیدگاه روانشناسی و اسلام
شادمانی از متغیّرهایی است که در سالهای اخیر در حوزة روانشناسی سلامت مورد توجه قرار گرفته است. پیش از این در مطالعات روانشناسی، بیشتر احساسات منفی انسان مثل افسردگی، غم، خشم و اضطراب مورد مطالعه قرار می گرفت؛ اما در سالهای اخیر، پژوهشگران به طور روز افزون به سلامتی و تندرستی ذهنی علاقهمند شده اند.
آی قصه قصه قصه
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
هیچ تا حالا شنیدی
تانکا بشن قناصه؟
میدونی بعضی وقتا
تانکا قناصه بودن
تا سری رو می دیدن
اون سر و می پروندن
سه راه شهادت کجاست؟
میدونی دوشکا چیه؟
میدونی تانک یعنی چی؟
یا آر.پی.جی زن کیه؟
آر.پی.جی زن بلند شد
“وما رَمیتَ ” رو خوند
تانک اونو زودتر زد
یه جفت پوتین ازش موند
یه بچه بسیجی
اونور میدونه مین
زیر شنیهای تانک
له شده بود رو زمین
خودم تو دیده بانی
با دوربین قرارگاه
رفیقمو می دیدم
تو گودی قتلگاه
آر.پی.جی تو سرش خورد
سرش که از تن پرید
خودم دیدیم چند قدم
بدون سر می دوید
هیچ می دونی یه گردان
که اسمش الحدیده
هنوزم که هنوزه
گم شده ناپدیده
خدایا! تو شاهد باش که من از جان خویش که بهترین هدیهی تو بود گذشتم و در راهت بیدریغ تقدیم کردم