خادم الرضا(ع)

ان شاالله که همیشه پیرو خط ولایت فقیه ,زمینه ساز ظهور حضرت حجت(عج) باشیم و شهادت نصیبمان شود

خادم الرضا(ع)

ان شاالله که همیشه پیرو خط ولایت فقیه ,زمینه ساز ظهور حضرت حجت(عج) باشیم و شهادت نصیبمان شود

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۷ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

۱۴
فروردين

گفتند از او هیچ نمانده جز یک راه ناتمام.....

راه ناتمام است...اما مقصد پیداست و مرد راه می طلبد...

در میان راه خواهی رسید به هرچه شب است که زنده به یادش سحر و طلوع می شوند.

چند قدم جلوتر تمام لحظه هایت را به سجده می کشاند...

عطر خاک و خون نفس نفس هم نفست میشوند و ...

و هزار قدم مانده تا انتها شاید...که نا تمام شود تمام...هرقدم شاید هزار قدم شود و یک شبه ره صدساله به منزل رسد اگر...

گفتم من مانده ام و این راه ناتمام ...نورسیده کودکی شاید !!! قدم هایم بی ثبات و بی رمق زانوانم خم شده در میان راه...

می دانم ای خدا ..گرد پوتین هایش کفش هایم را کفایت میکند.. برای شروع دلخوشم به ذکر سربندش

فقط و فقط یا زهرا(س)...

گفته است: حرم عشق کربلاست و چگونه در بند خاک بماند انکه پرواز آموخته است و راه کربلا را میشناسد و چگونه از جان نگذرد آنکس که می داند جان بهای دیدار است؟

راه ناتمامت اگر تا کربلاست خواهم گذشت از جان به بهای دیدار خدایت ای شهید...

میدانم این راه بهشت را پشت سر میگذارد ...

ابتدایش صراط و اتنهایش کربلاست...


  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۱۴
فروردين

وقتی دلم برا بابام تنگ می شد میرفتم پیش مامانم و ازش میخواستم برام از بابام بگه، این دفعه برام یه خاطره جالب گفت:

من و بابات تازه عقد کرده بودیم، یک روز اومد پیشم و داشتیم حرف میزدیم یهو دیدم بغض کرده سرشو انداخت پایین پرسیدم: احمد جان چی شده؟ گفت یاد بچه های جبهه افتادم خیلی از اونا دلشون میخواست این لحظات و تجربه کنن اما خیلیاشون رفتن... و شروع به گریه کرد....

بابای عزیز من هم یه مدت بعد راهی همون سفر شد....

خدایا تو شاهدی اونا رفتن با کلی آرزو ما موندیم و راه شهدا کمک کن تا قدم تو راهشون بزاریم و کج نریم...

الهی آمین

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۱۴
فروردين

شهید مهدی باکری
- بفرما! تو این هوا می چسبد.
دست او را می بینم که دراز می شود. با دو انگشت سبابه و شست، اولین قاچ را می گیرد. می خواهد قاچ خربزه را بردارد، اما ناگهان دستش را پس می کشد. جای انگشتانش بر روی قاچ خربزه می ماند.
- چی شد آقا! چرا میل نمی کنید؟
سکوت می کند و نگاه مهربانش را به من می دوزد. قلبم می خواهد از جا کنده شود.
- به خدا از پول خودم خریده ام آقا مهدی! خربزه را برای شما قاچ کردم. چرا نمی خورید؟
فرمانده همچنان سکوت کرده است: «تو را به روح شهیدان قسم، آخر چرا نمی خورید؟»
با صدایی که تا آخر عمر در درونم تکرار می شود می گوید:
- «بچه ها توی خط نمی توانند خربزه به این خنکی بخورند.»
- بغض راه گلویم را می بندد.

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۲
بهمن

بیست و پنجم اسفندماه سالروز شهادت سردار بزرگ اسلام «حاج کاظم رستگار» است. او فرمانده لشکر 10 سیدالشهداء علیه السّلام بود و رشادتش زبانزد خاص و عام. حاج کاظم در یکی از روستاهای نزدیک شهرری (اسلام‎آباد) در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. بی‎آلایشی او را می‎توان از تصاویر به‎جا مانده‎اش به‎راحتی فهمید. با فرارسیدن سالروز شهادت این سردار بزرگ بر آن شدیم تا با همسر ایشان به گفت‏وگو بنشینیم و از این مرد بزرگ بیشتر بدانیم. آنچه پیشِ‏روی شماست، قسمت ابتدایی این گفت‏وگوی مفصل است:

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۲
بهمن

همسر سردار شهید مدافع حرم “محسن قاجاریان” گفت: از اینکه همسرم در آزادسازی دو شهرک شیعه نشین نبل و الزهرا نقش داشته است خوشحالم و به او افتخار می‌کنم. اگر پسرانم نیز بخواهند به سوریه بروند تشویقشان می‌کنم تا راه پدرشان را ادامه بدهند.

افتخار می‌کنم که همسرم در آزادسازی

 

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۲
بهمن

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۱
بهمن


من یک بسیجی ام

و قسم میخورم حاج همت علامت ظهور بود             

من یک بسیجی ام

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۱
بهمن

راه نشانم بده..

 عمریست که ز شما غافل مانده ام... سرگردانم... نمیدانم کجا باید هجرت کنم..
روز ها یک به یک میگذرد و همچنان سر خط مانده ام...

ای شهدا راه نشانم دهید....

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۱
بهمن


 

1) نه دلشان می آمد من را تنها بگذارند ،نه دلشان می آمد جبهه نروند .این اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم یکی به دو می کردند. شوهرم به پسرم می گفت :«از این به بعد ،تو مرد خونه ای .باید بمونی از مادرت مراقبت کنی .»
پسرم می گفت :«نه آقاجون .من که چهارده سالم بیش تر نیست.کاری ازم بر نمی آد.شما بمونید پیش مادر بهتره»
-اگه بچه ای ،پس  می ری جبهه چه کار ؟بچه بازی که نیست.
- لااقل آب که می تونم به رزمنده ها بدم.
دیدم هیچ کدام کوتاه نمی آیند،گفتم «برید هر دو تاییتون برید»

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی
۲۱
بهمن

آی قصه قصه قصه

آی قصه قصه قصه

دل نوشته شهدا

آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
هیچ تا حالا شنیدی
تانکا بشن قناصه؟

میدونی بعضی وقتا
تانکا قناصه بودن
تا سری رو می دیدن

اون سر و می پروندن

سه راه شهادت کجاست؟
میدونی دوشکا چیه؟
میدونی تانک یعنی چی؟
یا آر.پی.جی زن کیه؟

آر.پی.جی زن بلند شد
“وما رَمیتَ ” رو خوند
تانک اونو زودتر زد
یه جفت پوتین ازش موند

یه بچه بسیجی
اونور میدونه مین
زیر شنیهای تانک
له شده بود رو زمین

خودم تو دیده بانی
با دوربین قرارگاه
رفیقمو می دیدم
تو گودی قتلگاه

آر.پی.جی تو سرش خورد
سرش که از تن پرید
خودم دیدیم چند قدم
بدون سر می دوید

هیچ می دونی یه گردان
که اسمش الحدیده
هنوزم که هنوزه
گم شده ناپدیده

  • خادم الشهید مهرعلی زورآورقاسمی