دلم گرفته از خودم اونقد که بغض شده تو گلوم وداره خفه ام میکنه تو دلم آرامش ندارم اونقد که سردرگمم نمیدونم رو زمین دارم راه میرم یا رو هوا دلم یکم درد دل میخاد با شماها آره شماها شهدا اگه گوشهاتونم بگیرید من داد میزنم تا این گرفنتگی دل باز بشه شهدا من کم گذاشتم خادم خوبی نبودم ثابت قدم نشدم نتونستم کاری کنم تاخونتون بی رنگ نشه نتونستم حق حتی حق یه اشک چشم مادر وهمس ودخترتون رو هم اداکنم شهدا شرمنده ام
چرا خانواده مهم است؟
این روز ها همه ی کسانی که به نوعی برای خدمت به خانواده ها تلاش می کنند ، با پرسش هایی از این دست روبرو می شوند که :
به راستی چرا خانواده این قدر اهمیت دارد ؟ اگر خانواده نباشد ، چه می شود ؟ رابطه ی خانواده با جامعه چیست ؟ آیا وجود خانواده در جامعه ضروری است ؟ و...
چنین پرسش هایی بخصوص در چند سال اخیر ، تنوع بیشتری هم پیدا کرده است و گاه اصولی را زیر سوال می برد که نمی شود به راحتی از آن گذشت .
هجوم اطلاعات متنوع
شهید بهمن(محمدجواد) درولی
ولادت:۱۳۴۰،دزفول
شهادت: خرداد 1365 ، فاو
شغل: دانشجوی رشته ریخته گری دانشگاه علم و صنعت تهران
سمت:
|
خواب های عجیب:
بهمن خواب های عجیبی میدید. که همه را هم یادداشت میکرد:
رفته بود جمکران ؛ نصفه شب ، پای پیاده ، زیر باران . کار همیشه اش بود؛ هر سه شنبه شب. این دفعه حسابی سرما خورده بود. تب کرده بود و افتاده بود. از شدت تب هذیان می گفت؛ گریه می کرد. داد می زد. می لرزید. بچه ها نگران شده بودند. آن موقع آیت الله قدوسی مسئول حوزه بود، خبرش کردند. راضی نمی شد برگردد. یکی را فرستادند اصفهان، خانواده اش را خبر کند. مرتضی آمد . هرچی اصرار کرد « پاشو بریم اصفهان ، چند روز استراحت کن،دوباره برمی گردی حوزه.» می گفت « نه ! درس دارم»آخر پای مادر را وسط کشید « اگه برنگردی ،مادر به دلش می آد، ناراحت می شه، پاشو بریم ،خوب که شدی بر می گردی.» بالاخره راضی شد چند روز برود اصفهان.
خاطره ای از شهید مصطفی ردانی پور
مادرش می گوید: «لعنت به مهر... لعنت به روزهای اول دانشگاه!» و لعنت را آنقدر غلیظ تلفظ می کند که انگار همه چیز زیر سرماه مهر است و سال تحصیلی جدید! اما دنبال مقصر نگردید... هیچ کس چیزی نمی داند... دختر حرف نمی زند... غذا نمی خورد... راه نمی رود. چند ماه است که فقط یک گوشه می نشیند و زل می زند به روبه رو! حتی اگر آن رو به رو، «تو» نشسته باشی، باز هم، نگاهش روی صورت تو نمی نشیند... روی چشمهای تو زوم نمی کند. انگار مسخ شده، عبور می کند از تو... زن دوباره به حرف می آید: «اگر به حال خودش بگذاریم، نه غذا می خورد و نه حتی نفس می کشد...». صدایش گرفته و خش دار است ، وقتی می گوید: «این آخری عذابش از همه بیشتر است... فقط نشسته ایم در انتظار یک چیزی مثل معجزه... اتفاقی که بهبودی اش را سریعتر کند!»
شهید برونسی در عملیات بدر بسیار ناراحت و گرفته به نظر می رسید ، چون عملیات خیبر و آنچه در عملیات خیبر اتفاق افتاده بود ، خیلی برایش سنگین و متأثرکننده بود و لذا خیلی تأکید می کرد که هیچکس اجازه عقب نشینی در این عملیات را ندارد. و باید ما هدفمان را بگیریم ، حتی اگر تا آخرین نفرمان هم به شهات برسیم ، ولی باید به سر چهار راه برسیم. واقعاً این را به عنوان شعار نمی گفت: از قلبش از تمام نهادش این ندا بر می خواست و به صورت بلند و با فریاد می گفت: که وعده ما سر چهار راه ، این چهار راه هم به اصطلاح پدی بود که دشمن آورده بود، در عمق جزیره ایجاد کرده بود. یعنی از اتوبان بصره منشعب می شد و یک خط پدافندی به حساب می آمد که دشمن در واقع تشکیل داده بود. تقاطع آن بعضی از جاده هایش بصورت عمودی به داخل جزیره می آمد که به اینها در واقع می گفتیم پد، جاده ای بود ولی چون بلند بود ارتفاعش از سطح آب گرفتگی هور قریب به 3 متر (2/5 الی 3 متر ) از هور می آمد از توی آب یعنی می آمدی بالا تا می رسیدی به خود جاده عرض جاده هم حدوداً 8 متر بود ، این تنها جاده ای بود که ما داخل آب داشتیم.
ازدواج برای همه است. این زیباست وقتی دونفر متحد می گردند. ازدواج هدیه ای برای پایان دوران تجرد شماست.. اگر شما از نسل آدم و حوا هستند، خدا فرد ویژه ای را برای شما خلق کرده است ! سوال این است که آیا شما برای حضور آن فرد خاص آماده هستید؟