مگر قرارمان نبود صبحدم
آن دم که ذکرهای حسینی ات می پیچد در گوش تاریکی
آن دم که ناله های عاشقانه ات اشک می نشاند بر دیدگان گل ها
آن دم که شب از طنین پر غم یا زهرایت از شرم و درد رنگ می بازد
آن دم که نسیم، السلام حسین را برایت از بهشت به ارمغان می آرد
آن دم که زمین به انفاس اولاد فاطمه معطر می شود
و اسیر بغضی شیرین و تلخ نفس می کشد
آن دم که دل تو را نه
خود را پیدا می کند
آن دم که تنها دلواپسی دل را آرام می کند
؟؟؟
مگر قرارمان نبود هنگامه سجده سحر
هنگامه بیداری ناز
هنگامه جان آشوبه شب
هنگامی که از جان و دل خواندمت
؟؟؟
چرا نمی آیی
حالا که
ماه رفته از خواب دنیا
حالا که نور بریده از چشمان زندگی
حالا که دنیا تاریک تاریک است
؟؟؟