چرا خانواده مهم است؟
چرا خانواده مهم است؟
این روز ها همه ی کسانی که به نوعی برای خدمت به خانواده ها تلاش می کنند ، با پرسش هایی از این دست روبرو می شوند که :
به راستی چرا خانواده این قدر اهمیت دارد ؟ اگر خانواده نباشد ، چه می شود ؟ رابطه ی خانواده با جامعه چیست ؟ آیا وجود خانواده در جامعه ضروری است ؟ و...
چنین پرسش هایی بخصوص در چند سال اخیر ، تنوع بیشتری هم پیدا کرده است و گاه اصولی را زیر سوال می برد که نمی شود به راحتی از آن گذشت .
هجوم اطلاعات متنوع از گوشه و کنار دنیا ، رفت و آمد های آسان وارتباط نزدیک و تنگاتنگ با جا های دیگر دنیا ، مهاجرت ها و تکه تکه شدن خانواده ها و پرتاب شدن هر تکه به گوشه ای از جهان ، دیدن گوناگونی ذائقه ها و شرایط و موقعیت های زندگی مردم در گوشه و کنار دنیا ، ارتباط و اختلاط فرهنگی ، اثر پذیری از فرهنگ های دیگر حتی تقلید کورکورانه از آن ها و ... هر کس را که در اندیشه ی محکم کردن بنیان خانواده و رشد و بالندگی اعضای خانواده است ، بر آن می دارد تا پرسش هایی از این دست را جدی بگیرد ؛ هرچند برخی از آن ها به دفعات پاسخ گرفته باشد یا پاسخ ها روشن و تکراری باشد .
ارزش پرداختن به پرسش های مختلف در باره ی خانواده آن گاه بیشتر می شود که پرسش ها کمتر جنبه ی سوالی و بیشتر به قصد اعمال نظر ، الگو برداری مدل های ناموفق غرب در مورد خانواده و جهت دادن به افکار جوانان در این باره طراحی شده باشد .
در این موقعیت است که شاید چنین گفت وگوهایی بتواند منشا تفکری مجدد در باره ی اهمیت نهاد خانواده و جایگاه و نقش آن در جامعه شود .
به راستی چرا خانواده اهمیت دارد ؟
چه طور است که از پاسخ های بدیهی شروع کنیم . برای مثال :
خانواده اولین و بهترین بستر برای پرورش و هویت بخشی به نسل آینده است .
خانواده بهترین جایی است که نیاز های اولیه و اصلی انسان به بهترین نحو در آن رفع می شود .
خانواده می تواند در مقابل بسیاری از انحرافات اجتماعی ایستادگی کند و در کاهش آسیب پذیری از آن ها نقش داشته باشد .
خانواده می تواند به عنوان عاملی برای حفظ ارزش های یک جامعه عمل کند .
خانواده اصلی ترین و بنیادی ترین نهاد جامعه است و سلامت جامعه و خانواده به هم گره خورده و وابسته است .
و...
حالا ببینیم دلیل درستی این پاسخ ها چیست ؟ آیا این پاسخ ها که برای ما بسیار بدیهی است ، نمی تواند سبب واکنش های تند و تدافعی در نسل جوان و کم تجربه تر ها شود ؟ آیا این پاسخ ها با مخالفت و مقاومت بزرگتر هایی که مشکلات و مسایل مربوط به خانواده آنان را به نفی ضرورت خانواده متمایل کرده است ، روبرو نمی شود؟
بد نیست برای نمونه به چند موضوع مرتبط با این پاسخ ها فکر کنیم و آن ها را در ذهن مجسم کنیم و ببینیم بدون وجود خانواده ، در این موارد چه اتفاقی می افتد ؟
مثلا اگر خانواده نباشد ، تکلیف پرورش نسل آینده ، بویژه از نظر عاطفی ، چه می شود ؟
می دانیم که پرورش عواطف که در آغاز زندگی سرچشمه ی یادگیری هم به شمار می رود ، در محیطی آرام ، امن ، قابل اتکا به عنوان پشت و پناه ، ثابت و دارای الگو های مناسب برای تقلید و همانند سازی های اولیه ی کودک ، امکان پذیر است . آیا محیطی غیر از خانواده می تواند به طور عینی و واقعی نه ذهنی و کاذب ، دارای چنین ویژگی هایی باشد و بتواند به این ترتیب شخصیت و هویت نسل آینده را شکل دهد ؟
مثالی دیگر در این خصوص ، اهمیت رفع نیاز های جسمی ، روانی و عاطفی انسان در خانواده است . انسان در همه ی سنین از کودکی گرفته تا سالمند ی ، با هر وضعیت جسمی و روانی از سالم گرفته تا بیمار و رنجور یا کم توان ذهنی و جسمی برای رفع نیاز های انسانی خود احتیاج به خانواده دارد .
کجا بهتر از خانواده می تواند این نیاز ها را به صورت امن و پایدار رفع کند ؟ اهمیت امنیت و پایداری برای رفع چنین نیاز هایی را نمی توان نادیده گرفت یا به راحتی از آن گذشت ؛ هرچند در بعضی شرایط این نیاز ها ممکن است به طور سطحی ، گذرا ، موقت و نا امن رفع شود اما پی آمد های آن فرد و جامعه را دچار مشکل می سازد ؛ یا دست کم برای جامعه ی ما با گذشته و بافت فرهنگی خاص خودش چنین خواهد شد .
البته نگرانی ها و پرسش هایی هم در این باره وجود دارد ؛ از جمله این که آیا همه ی خانواده ها دارای امکانات و آگاهی های کافی برای انجام چنین وظایفی هستند و می توانند به درستی از عهده ی آن برآیند ؟
مسلما چنین نیست . همه ی خانواده ها به این مسئولیت خود به درستی واقف نیستند یا قادر نیستند از پس انجام وظایف خود در این باره به خوبی برآیند . اما این امر دلیل بر آن نیست که ضرورت وجود خانواده مورد تردید قرار گیرد . پس به جای تردید در باره ی اهمیت نقش واقعی خانواده ، باید به فکر رفع ضعف ها و کاستی ها در خانواده باشیم و بدانیم که حمایت از خانواده و آماده کردن آن برای ایفای چنین نقش هایی ، به مراتب عملی تر ، عاقلانه تر ، ساده تر و واقع گرایانه تر است تا کنار گذاشتن خانواده و آن گاه پرداختن به معضل تربیت نسل بدون خانواده یا کم توجهی به اهمیت محیط مناسب برای رفع نیاز های انسانی همه ی افراد جامعه ؛ پس اقدام برای توانمند کردن خانواده ها باید به عنوان یکی از اولویت های مهم اجتماعی مورد توجه قرار گیرد .
باز هم تکرار می کنیم که چنانچه خانواده برای ایفای نقش و انجام وظایف خطیر خود ضعیف باشد ، به معنی نفی ضرورت وجودش در جامعه نیست بلکه هشداری است برای جامعه که به اهمیت رابطه ی متقابل خود و خانواده و اهمیت نقش خود در توانمند کردن خانواده ها بیش از پیش توجه داشته باشد .
خلاصه این که :
خانواده در این عصر پر هیاهوی تردید ها ، نیازمند حمایت است . حمایت از نهاد خانواده دارای ابعاد اقتصادی ، علمی و فرهنگی است . اگر خانواده از نظر تفکر و عملکرد و از نظر مادی و معنوی توانمند شود ، آن گاه می تواند سر بلند و مقتدر به مسئولیت ها و وظایف خود عمل کند و به عنوان واحد بنیادین جامعه در سلامت جامعه هم نقش موثر داشته باشد .
ما می دانیم که نیاز ها و چالش های پیش روی خانواده ها به تدریج و با توجه به تغییر در شرایط زندگی اجتماعی تغییر می کند . پس کار مراقبت و حمایت از خانواده ها نیز مقطعی و گذرا نیست و باید برای آن برنامه ریزی های بلند مدت ، پیگیر و همه جانبه انجام شود .
- ۹۴/۱۱/۱۴